به کسی اعتماد کن که بتواند سه چیز تو را تشخیص دهد

اندوه پنهان شده در لبخندت را،

عشق نهان در عصبانیتت را ،

و معنای حقیقی سکوتت را…

حرمت

ساکت که میمانی میگذارند به حساب جواب نداشتنت !!

عمرا بفهمند داری جان میکنی تا "حرمت ها" را نگه داری


نباید شیشه را با سنـــــــــگ بازی داد !

نباید مست را در حال ِ مستــــــی . . . دست ِ قاضـــــــــی داد !

نباید بی تفاوت !

چتر ماتـــــــــــــــــم را . . . به دست ِ خیــــــــــــــــس ِ باران داد !

کبوترها که جز پرواز ِ آزادی نمی خواهند !

نباید در حصار ِ میـــــــــــــله ها . . . با دانه ای گنــــــدم . . . به او تعلیم ِ مانـــــــــــدن داد !

جَپَرقوظ

آقا بزنه و دنیا تموم شه.ا

اون روز آخر هم اینقده طولانی شه که مهدی و عیسی هم هر دو تا ظهور کنن.ا

بعد قیامت شه.اا
...
همه به صف شن.ا

مسلمونا، مسیحی‌ها، یهودی‌ها، بی‌دینا، همه.ا

منم اون وسط مسط ها قِل بخورم واسه خودم ، تا هی از این صف برم تو اون صف.ا

بعد خدا بیاد بگه بنده‌ها، یه خبری دارم واستون.ا

اون صد و بیست و چار هزار تا پیامبر بودن که فرستادم براتون؟!ا

ما همه بگیم خُب خُب!ا

خدا بگه پیامبرهِ صد و هیژده هزار و سیصد و نود و دوّم بود؟!ا

بعد ما بگیم خُب خُب؟ا

بعد خدا بگه می‌دونین اسمش چی بود؟ا

بعد ما هی به هم نگاه کنیم بگیم نه والله .ا

بعد خدا بگه می‌دونستم نمی‌دونین، آخه خودم هیچ‌وقت بهتون نگفتم.ا

اسمش جَپَرقوظ بود. تو رشته کوهای هیمالیا مبعوثش کردم.ا

کلاً هم صد نفر بیشتر بهش ایمان نیاوردن.ا

اون بر حق بود. دین کامل مال اون بود. جَپَرقوظیان می‌رن بهشت، بقیه جهنم.ا

بعد جبرئیل و میکائیل و عزرائیل و اسرافیل و اون صد تا جَپَرقوظی آی
بخندن به ما، آی بخندن.ا

خدا هم هی گوشه لبشو گاز بگیره، سعی کنه نخنده

شیطان و آدمی

گفتم : ظهر شده، هنوز بساط کار خود را پهن نکرده ای؟


بنی آدم نصف روز خود را بی تو گذرانده اند ...


شیطان گفت : خود را بازنشسته کرده ام. پیش از موعد!


گفتم : ... به راه عدل و انصاف بازگشته ای یا سنگ بندگی خدا به سینه می زنی؟


گفت : من دیگر آن شیطان توانای سابق نیستم.


دیدم انسانها، آنچه را من شبانه به ده ها وسوسه پنهانی انجام میدادم،روزانه به صدها دسیسه آشکارا انجام میدهند.اینان را به شیطان چه نیاز است؟


شیطان در حالی که بساط خود را برمیچید تا در کناری آرام بخوابد، زیر لب گفت: آن روز که خداوند گفت بر آدم و نسل او سجده کن، نمیدانستم که نسل او
در زشتی و دروغ و خیانت، تا کجا میتواند فرا رود، و گرنه در برابر آدم به سجده می رفتم و میگفتم که : همانا تو خود پدر منی.

روزگاریست که شیطان فریاد می زند آدمی پیدا کنید ... می خواهم سجده کنم!!!